جدول جو
جدول جو

معنی فانی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

فانی کردن(دَرْ شِ تَ)
نابود کردن. از میان بردن. افناء. نیست کردن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فانی شود
لغت نامه دهخدا
فانی کردن
ونی کردن نیست کردن از میان بردن نابود کردن نیست کردن از میان بردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علنی کردن
تصویر علنی کردن
آشکار کردن، آشکار ساختن، نمایان ساختن، ظاهر کردن، فاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازی کردن
تصویر بازی کردن
چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سر گرم ساختن، به تفنن کاری کردن، قمار کردن، کاری به قصد تفریح یا ورزش انجام دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاسد کردن
تصویر فاسد کردن
تباه کردن، منحرف کردن، معیوب کردن، پوساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینی کردن
تصویر بینی کردن
کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مثال هرکسی کاو از حسد بینی کند / خویش را بی گوش و بی بینی، کند (مولوی - ۵۲)، بینی زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهی کردن
تصویر راهی کردن
روانه کردن، به راه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حالی کردن
تصویر حالی کردن
بیان کردن مطلبی برای کسی تا خوب بفهمد و دریابد، فهماندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارغ کردن
تصویر فارغ کردن
آسوده کردن، کنایه از زایاندن مثلاً ماما به سختی او را فارغ کرد، آزاد کردن، بی نیاز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماری کردن
تصویر ماری کردن
هلاک کردن، کشتن، برای مثال اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فانی بودن
تصویر فانی بودن
ونی بودی ونی بودن میرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسد کردن
تصویر فاسد کردن
مرنجنیدن ویشوفتن کفتن تپاهاندن پوساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علنی کردن
تصویر علنی کردن
آشکار کردن ظاهر کردن فاش کردن آشکار ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراری کردن
تصویر فراری کردن
فرار دادن گریزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاتی کردن
تصویر قاتی کردن
در هم کردن، آمیختن، مخلوط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لانه کردن
تصویر لانه کردن
لانه ساختن آشیان گرفتن مسکن گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
کشتن هلاک کردن: اگر ماری و کژ دمی بود طبعش بصحراش چو ن مار کردندماری. (عسجدی. لفا اق. 526)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارغ کردن
تصویر فارغ کردن
آسوده کردن، پایان دادن، زایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صافی کردن
تصویر صافی کردن
صاف کردن تصفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حالی کردن
تصویر حالی کردن
خوشیدن خوش گشتن، آگاهاندن فهماندن فهمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
سر گرم شدن ببازی، مشغول شدن بچیزی سر گرم شدن بچیزی گذراندن وقت، قمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهی کردن
تصویر راهی کردن
روانه کردن عازم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادی کردن
تصویر شادی کردن
خوشحالی کردن استبشار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاری کردن
تصویر جاری کردن
روا کردن روان ساختن معمولداشتن متداولکردن
فرهنگ لغت هوشیار
پنهان کردن سر پشت دیواری و سپس بیرون کردن سر و گفتن دالی برای خندانیدن کودکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه کردن
تصویر دانه کردن
دانه های میوه و مانند آن را جداکردن، پراکنده کردن پریشان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتی کردن
تصویر تاتی کردن
(در زبان کودکان) راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکنی کردن
تصویر سکنی کردن
خانه گرفتن باشیدن مسکن کردن جای گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
(کبوتر بازی) دسته جمعی پیش رفتن دسته ای کبوتران به خط مستقیم به طوری که هر یک به یک شانه (یک پهلو) پرواز کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازی کردن
تصویر بازی کردن
((کَ دَ))
سرگرم شدن به بازی، مشغول شدن به چیزی برای گذراندن وقت، قمار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حالی کردن
تصویر حالی کردن
((کَ دَ))
فهماندن، فهمانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خالی کردن
تصویر خالی کردن
((کَ دَ))
تهی کردن، خلوت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنانی کردن
تصویر عنانی کردن
((~. کَ دَ))
رام کردن، مطیع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاتی کردن
تصویر قاتی کردن
((کَ دَ))
درهم و برهم کردن، دیوانه شدن، اختلال حواس پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بانک کردن
تصویر بانک کردن
Bank
دیکشنری فارسی به انگلیسی